تبادل لینک هوشمند
دیگر موارد
آمار وب سایت
آمار مطالب کل مطالب : 893کل نظرات : 17 آمار کاربران افراد آنلاین : 1تعداد اعضا : 0 کاربران آنلاین آمار بازدید بازدید امروز : 306باردید دیروز : 0 بازدید هفته : 307 بازدید ماه : 423 بازدید سال : 529 بازدید کلی : 21814 |
نوشته شده به دست خادم سایبری
چند دقیقه ای از نهال غافل شدم و اصلا متوجه نشدم کجا رفته است. چون خیالم راحت بود که نمی تواند بیرون برود دنبالش نگشتم. محمد متین هم رفته بود در قست آقایان وتنها بود. با خودم گفتم بگذارم راحت باشند و خاطره خوبی از این جا برایشان بماند. بعد از مدتی نهال برگشت، پرسیدم کجا بودی؟ گفت رفته بودم پیش حاج آقا من گمان کردم کسی از آقایان را دیده و مشغول بازی و صحبت شده، اصلا نمی دانستم منظورش از حاج آقا مقام معظم رهبری است. پرسیدم خب حاج آقا چی می گفت؟ گفت:« من دیدم حاج آقا یک کلاهی روی سرش دارد، به او گفتم این کلاه را مادرت برایت درست کرده؟ او هم گفت: بله، گفتم کلاهت را می دهی به من؟ گفت: این مال خودم است، لازمش دارم. برای تو یکی دیگر می خرم. من هم گفتم پس اگر می خواهی برای من بخری، صورتی اش را بخر...»آن جا به این حرف های نهال خندیدم و حتی تصورش را هم نمی کردم این گفتگو را با حضرت آقا انجام داده است. وقتی برگشتیم خانه دوستانم تماس گرفتند و گفتند عکس های نهال در اینترنت منتشر شده که دارد با مقام معظم رهبری صحبت می کند و ایشان هم می خندند. آن جا تازه فهمیدم که ماجرای کلاه صورتی جزئیات گفتگوی نهال با ایشان است.
تعـداد بازدیـد از مطـلب: 131
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید
.:: This Template By : Theme-Designer.Com ::. |
درباره وبگاه
خبرنامه
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود
آرشیو مطالب
مطالب پر بازدید
مطالب تصادفی
|